احساس بلاتکلیفی میتونه خیلی بد باشه! مخصوصا اگه دنبال گرفتن مهم ترین جواب زندگیت باشی! این روزها به همه چیز خیلی زیاد فکر میکنم. چیزهایی مثل کار , ازدواج , جبران اشتباهات مهلک گذشته و آینده نامعلوم. همه ی اینها به جواب این سوال بسته شده. چقدر خوب میشد اگه گاهی فقط برای چند لحظه فکرم آزاد بود. اونوقت می دونستم که چه کار کنم. جالبه! به تمام مراحل زندگی سگی فکر کردم و برای لحظه لحظه ی فرداها برنامه دارم ولی فعلا توی هوا معلق موندم یا میرم بالا یا با کله...

 ب و و و وم! می خورم زمین!

......

پ.ن بدون شرح: در راستای اعتراض به فیلم 300 برای توهین به تاریخ کهن ایرانیان آقای احمدی نژاد دستور به آبگیری سد سیوند دادند!

پ.ن بدون شرح۲: خشایارشاه توی این فیلم شبیه کی بود؟؟؟

 

در طی تجربیات زندگی به این مطلب برخورد کردم که چه ورطه ی هولناکی میان من و دیگران وجود دارد و فهمیدم که تا ممکن است باید خاموش شد, تا ممکن است باید افکار خودم را برای خودم نگه دارم و اگر حالا تصمیم گرفتم که بنویسم, فقط برای این مطلب است که خودم را به سایه ام معرفی کنم.

                                                                                                 صادق هدایت

......

پ.ن: امشب حس هیچ چیز و ندارم!

 

اگر توان ماندن داری باید بمانی

و جلو رفتن را تا جایی که نمی دانی کجاست ادامه دهی

تها در این صورت است که از شکست مایوس نخواهی شد

پس اگر شکست خوردی, خود نشکن!

چرا که هدف از آنچه فکر میکردی دورتر بود

......

پ.ن: دو روز دیگه به جوابی که بزرگترین تاثیر و توی زندگی من میذاره می رسم!

 

چنین است رسم سرای درشت

کمی پشت به زین و باقی زین به پشت!

......

پ.ن: انگولک به شعر جناب فردوسی!

 

پسرکی با آرزوهای دور و دراز

در توهم نقطه ای تاریک بسر می برد

سراب بود؟

شاید!

حماقت بود؟

شاید!
هرچه بود از دور زیبا بود

همه ی پلهای پشت سر خراب شدند...

و در نقطه ی تاریک ذهنش هنوز عمق فاجعه را باور ندارد...