در جستجوی آبادی تا آخر دنیا رفتم...

به ویرانی رسیدم!

اکنون با خشت اول از ابتدا آباد میشوم...

آبادانی خود به پیش من آمده است!

 

 

احساس من توی این همهمه گم شد...

کسی حرفم و نفهمید

تو احمق شدی پسر!

نه! با احمق ها طرف شدم!

 

......

 

خسته شدم از انتظار سحر

آقای سهراب اندکی صبر یعنی چقدر؟!

بخدا دیگه کم کم دارم کم میارم!

از اینجا تا بینهایت...

 

از اینجا تا بینهایت...

چقدر راه؟

چند ساعت؟

چند روز؟

چند سال؟

 

از اینجا تا بینهایت؟

راه درازی در پیش داری!

توشه سفر و برداشتی؟

نقشه سفر و داری؟

باید دل به دریا بزنی!

باید همه چیز و اینجا جا بذاری!

باید دست خالی بری!

 

از اینجا تا بینهایت...؟

خیلی وقته که راه افتادم!