گاهی وقتها پنبه برنده تر از هر چاقویی سر قربانی را می برد

پنبه های ما همه رشته شدند

پس برای رسیدن به مقصود باید رشته هایمان را دوباره پنبه کنیم!

......

پ.ن: تقلید ابراهیم بودن این نیست که گلستان را به آتش بکشیم!

برعکس متوجه شدید!

نظرات 9 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 11:08 ب.ظ

پنبه رو دوست دارم چون مثل برفه
ولی ترجیح می دم تیزی و برندگی شیی که قراره سرمو ببره ببینم

سرمون و بریدن! اونم با پنبه ای که از هر چاقویی تیزتر بود!

اسلوموشن سه‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 11:09 ب.ظ

این قبلی من بودم

شب قطبی چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 09:06 ق.ظ

دو فرشته مسافر، برای گذراندن شب، در خانه یک خانواده ثروتمند فرود آمدند. این خانواده رفتار نامناسبی داشتند و دو فرشته را به مهمانخانه مجللشان راه ندادند، بلکه زیرزمین سرد خانه را در اختیار آنها گذاشتند.فرشته پیر در دیوار زیر زمین شکافی دید و آن را تعمیر کرد. وقتی که فرشته جوان از او پرسید چرا چنین کاری کرده، او پاسخ داد:" همه امور بدان گونه که می نمایند نیستند."

شب بعد، این دو فرشته به منزل یک خانواده فقیر ولی بسیار مهمان نواز رفتند. بعد از خوردن غذایی مختصر، زن و مرد فقیر، رختخواب خود را در اختیار دو فرشته گذاشتندصبح روز بعد، فرشتگان، زن و مرد فقیر را گریان دیدند. گاو آنها که شیرش تنها وسیله گذران زندگیشان بود، در مزرعه مرده بود

فرشته جوان عصبانی شد و از فرشته پیر پرسید:" چرا گذاشتی چنین اتفاقی بیفتد؟ خانواده قبلی همه چیز داشتند و با این حال تو کمکشان کردی، اما این خانواده دارایی اندکی دارند و تو گذاشتی که گاوشان هم بمیرد."فرشته پیر پاسخ داد:"وقتی در زیر زمین آن خانواده ثروتمند بودیم، دیدم که در شکاف دیوار کیسه ای طلا وجود دارد. از آنجا که آنان بسیار حریص و بد دل بودند، شکاف را بستم و طلاها را از دیدشان مخفی کردم. دیشب وقتی در رختخواب زن و مرد فقیر خوابیده بودیم، فرشته مرگ برای گرفتن جان زن فقیر آمد و من به جایش آن گاو را به او دادم. همه امور بدان گونه که می نمایند نیستند و ما گاهی اوقات، خیلی دیر به این نکته پی می بریم
دل تنگت بودم مرسی که اومدی

جالب بود دوست من...

خزان نوشت چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 10:12 ق.ظ http://chayesabz.blogsky.com/

سر کی را می خوای ببری؟
چاقو بهتره. با پنبه فقط می شه روح ادما رو برید که خیلی بدتر از سرشونه!

من سر کسی و نمیخوام ببرم!

فارا چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 11:52 ب.ظ http://fragile-dreams.blogsky.com

اگه پنبه ی منه که نمیتونه سر ببره...حالا رشته و غیره رشته فرقی نداره...! هوووم.......میگما این روزا خیلی چیزا رو برعکس متوجه میشیم چون برامون بر عکس میگن...!...گرفتی پسرم؟؟!!.....

آره گرفتم دخترم!

ونوس پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 02:10 ق.ظ http://venusetanha.blogsky.com

سلام

علیک سلام!

من جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 06:50 ب.ظ

عجب تناقضی!

واقعا!

نیکو شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 09:51 ق.ظ

بدبختانه سرمون رو بدجوری دارن می برن اونم با پنبه
اون همه آرمان خواهی و بهتر شدن همش رشته شد و انقلاب شد ولی الان همون رشته ها دارن سر خودمون رو میبرن

کاملا!

ساسوشا یکشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:22 ق.ظ http://www.sasosha.blogfa.com

این پ.ن خیلی باحال بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد