-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 مهرماه سال 1386 02:39
یادش بخیر... اولین سال دانشگاه... آبادش کردیم!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 شهریورماه سال 1386 00:27
وقتی همه ی میوه ها از درخت چیده شدند تازه نوبت سوا کردن آنهاست وقتی همه ی میوه ها خوب از هم سوا شدند تازه نوبت به چیدن آنها در سبد می رسد و وای به حال من باغبان که با همه ی تلاشم جز مشتی گندیده نسیبم نشد! با این حال همه را دور ریختم و نهالی نو در سرزمینی تازه خواهم کاشتم ...... پ.ن: یکی دیگه از دوستان دور شیرینی هم کم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 شهریورماه سال 1386 03:59
تا حالا سیم سه تار و وقتی موقع کوک کردن بریده می شه دیدی؟ به آستانه تحمل آدمها خیلی خیلی شبیه میشه!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 مردادماه سال 1386 02:25
یاد حرف پروفسور شوشتری می افتم که به من میگفت: در کشتی, فرانسویها که ساحل ملکتشان را از دور دیدند به رقص آمدند. در صورتی که ایرانیان از دیدن ساحل ملکتشان به خود میلرزیدند... در هندوستان از هرچه ایرانی ملاقات کردم دل پری از میهن عزیز دارند... فکر مراجعت [به ایران] را داشتم, با وجود اینکه میدانم با واحد الیموت و چوب و...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 مردادماه سال 1386 17:48
سالها پیش در چنین روزی کره خری الاغ بزرگترین حماقت زندگی خودش را انجام داد! پ.ن: من از تین کره خر خرترم! این من نیستم.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 مردادماه سال 1386 17:45
عزیزم از زندگی در بهشت لذت ببر. به فکر ما جهنمیان هم باش! شاید سال دیگر من زودتر از تو بهشتی باشم! زندگی دونفره... بهشت دونفره... قشنگ نیست؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 خردادماه سال 1386 09:01
و اگر من پیامبر بودم نسخه شفا بخش بشریت در دست من بود نه! کشت و کشتار نبود جهل و نادانی هم نبود نه یاد می دادم و نه اجباری در کار بود خودشان را به آنها یادآوری می کردم کمی آدم بودن همین! ...... پ.ن: این روزها چرک کف دست از زر و سیم هم نایاب تر شده!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 خردادماه سال 1386 02:48
با رویا زندگی کردن زیباست و از آن زیباتر رویا را لمس کردن کاش می شد رویا خود زندگی بود! ...... پ.ن: دلبستگی هایم به دنیا زیاد و زیادتر شده! پ.ن2: توی گرمای لعنتی روی نیمکت گداخته سیگار کشیدن بهترین کار دنیاست!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 خردادماه سال 1386 02:30
همیشه بزرگترین شانس در کوچکترین لحظه به سراغ تو می آید! اگر می خواهی برنده شوی مثل عقاب زندگی کن! نصیحت دوستانه به من و من به شما! ...... پ.ن: دوست نادان دانا نما ی من میگه: تو کلا آدم بی خیالی هستی! اصلا آدم نمیشی! چی بگم؟!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 خردادماه سال 1386 02:14
زندگی من شباهت عجیبی به یک بازی مسخره پیدا کرده. حالا دارم کم کم به اون جواب مهم می رسم... میخوام برم مرحله بعد! اینجاش مهمه! نباید GAME OVER بشم! ...... پ.ن: آدم بی دندون وقی می خنده بامزس ولی حالتو بهم می زنه!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 خردادماه سال 1386 22:38
اتفاقات جدیدی داره پیش می آد...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1386 02:00
اول از همه اینکه اون کاری که دنبالش بودم نشد. حالا گزینه های جدیدی اومده پیش روم و من سرگیجه گرفتم کدوم و انتخاب کنم! از خیلی چیزا دل بکنم و انتخاب کنم؟ یا نه! از خیلی چیزا دل نکنم , بمونم سختی بکشم! از این و اون حرف بخورم! ولی بهشون ثابت کنم دو مورد من اشتباه میکنن؟ کدوم و انتخاب کنم؟ ...... پ.ن: تو خیلی میتونی کمکم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 فروردینماه سال 1386 23:33
احساس بلاتکلیفی میتونه خیلی بد باشه! مخصوصا اگه دنبال گرفتن مهم ترین جواب زندگیت باشی! این روزها به همه چیز خیلی زیاد فکر میکنم. چیزهایی مثل کار , ازدواج , جبران اشتباهات مهلک گذشته و آینده نامعلوم. همه ی اینها به جواب این سوال بسته شده. چقدر خوب میشد اگه گاهی فقط برای چند لحظه فکرم آزاد بود. اونوقت می دونستم که چه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 فروردینماه سال 1386 21:49
در طی تجربیات زندگی به این مطلب برخورد کردم که چه ورطه ی هولناکی میان من و دیگران وجود دارد و فهمیدم که تا ممکن است باید خاموش شد, تا ممکن است باید افکار خودم را برای خودم نگه دارم و اگر حالا تصمیم گرفتم که بنویسم, فقط برای این مطلب است که خودم را به سایه ام معرفی کنم. صادق هدایت ...... پ.ن: امشب حس هیچ چیز و ندارم!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 فروردینماه سال 1386 23:18
اگر توان ماندن داری باید بمانی و جلو رفتن را تا جایی که نمی دانی کجاست ادامه دهی تها در این صورت است که از شکست مایوس نخواهی شد پس اگر شکست خوردی, خود نشکن! چرا که هدف از آنچه فکر میکردی دورتر بود ...... پ.ن: دو روز دیگه به جوابی که بزرگترین تاثیر و توی زندگی من میذاره می رسم!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 فروردینماه سال 1386 02:07
چنین است رسم سرای درشت کمی پشت به زین و باقی زین به پشت! ...... پ.ن: انگولک به شعر جناب فردوسی!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 فروردینماه سال 1386 22:32
پسرکی با آرزوهای دور و دراز در توهم نقطه ای تاریک بسر می برد سراب بود؟ شاید! حماقت بود؟ شاید! هرچه بود از دور زیبا بود همه ی پلهای پشت سر خراب شدند... و در نقطه ی تاریک ذهنش هنوز عمق فاجعه را باور ندارد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 اسفندماه سال 1385 21:48
وضع همچنان به منوال گذشته است و من تنها دلتنگیهایم را زمزمه می کنم... می ترسم روزی به فریاد برسم! ...... پ.ن بی ربط1: شاید خودم و قاچاق کردم! پ.ن بی ربط2: ما به آمرکیا پشت می کنیم تا هر غلطی دلش خواست بکند!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 اسفندماه سال 1385 15:40
روز جهانی زن بر تمامی زنان ایرانی تسلیت باد! ...... پ.ن: همه ی ما یادمان باشد گرفتن حق زنان چیزی از ما نمی کاهد! پ.ن۲: مرد ایرانی مظلوم و زن ایرانی مظلوم مرد ایرانی... پ.ن۳: کمی واقع بین باشیم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1385 03:00
تو از آن منی و من از آن تو نیستم! دنیای بعضی از ما آدمها از نوک بینیمان فراتر نمی رود! هر انتظاری از من داری به وسعت دید من نگاه کن... ...... پ.ن: امشب بدجوری تو ذوقم خورد! خواستی ماست مالی کنی ولی نشد! پ.ن۲: میدونی که چی و میگم؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 اسفندماه سال 1385 02:47
گاهی وقتها پنبه برنده تر از هر چاقویی سر قربانی را می برد پنبه های ما همه رشته شدند پس برای رسیدن به مقصود باید رشته هایمان را دوباره پنبه کنیم! ...... پ.ن: تقلید ابراهیم بودن این نیست که گلستان را به آتش بکشیم! برعکس متوجه شدید!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 بهمنماه سال 1385 05:03
هوا سرد است و من همچنان به شکوفه نشستن درختان را انتظار می کشم. یادمان باشد ما تنها می توانیم به خانه خود گرمی بخشیم... زمستان خود باید برود! ...... پ.ن: امشب اصلا خوابم نمی آد! می ترسم! خیلی زیاد! پ.ن۲: اصلا عجله کردن و دوست ندارم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 بهمنماه سال 1385 20:44
چس رفته گوز اومده حاکم دهن دوز اومده! ..... پ.ن: صادق هدایت (توپ مرواری) پ.ن۲: ۲۲ بهمن با تاخیر بر شما مبارک!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 20:14
گاهی با خودم میگویم چگونه گذشت آن همه اشتباه اینجایی که من ایستاده ام جایگاه من نبود! در یک چشم بهم زدن تمام رویای من ویران شد... حالا من ماندم و یک گذشته و حسرتی که بر دلم مانده جایی برای جبران هست؟ فقط یک روزنه مانده پسرک دیوانه! اینم از دست میدی؟ نه! محکم تر از همیشه با اراده ای آهنین به اش می چسبم!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 بهمنماه سال 1385 19:40
در یک آن عاشقت شدم! خیلی پیش از این من همانم که مثل سایه نه به دنبال تو در کنار تو بودم! من همانم که جهانگرد تو نه! گرد جهان تو بودم! هیچ کدام را ندیدی... چشمانت فقط آن سراب زیبایی را می دید که پیش رویت بود ولی گنجشکک اشی مشی... آخرش لب بوم دل ما نشستی ...... پ.ن: چند روزی اصفهان بودم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 دیماه سال 1385 17:12
هرگاه در خود شکستی از سختی و بی دلیل بودن زندگی... به یاد آور که خدایی آن بالا هست خدایی که از زجر دادن ما لذت می برد! تا خود را بیابیم و آنگاه از لذت بردن ما لذت برد!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 دیماه سال 1385 03:50
شاید بهتر باشد از فردا خودم نباشم! مهم نیست در بر روی همان پاشنه می چرخد یا نه... مهم این است که من تصمیمم را گرفتم! فردای بهتر...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 دیماه سال 1385 22:10
زندگی همیشه همانگونه است که خود می خواهد نه آنگونه که ما می خواهیم! ما نیز باید هماگونه زندگی کنیم که خود می خواهیم نه آنگونه که زندگی می خواهد!
-
یک نوشته ی ناشناس...
پنجشنبه 21 دیماه سال 1385 05:23
هنوز گاه نیمه شبی٬ رهگذری با سرفه های سرد خویش٬ ثانیه های حضور را روی پل احترام می گذارد. من از انسان گفتم. من از عاشق شدن گفتم. به من رندانه خندیدند! کنون بگذار با تنهایی خویش همنشین باشم، رها از قید این آلودگی های زمین باشم. به جرم عاشقی رویایی ام خواندند. به ذات خود خیانت کرده ام اگر غیر از این باشم. به من آموختید...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 دیماه سال 1385 03:46
زندگی زیبا نیست زندگی باتلاقی بیش نیست و من دست و پا زنان مرگ خویش را نظاره میکنم ..... پ.ن: سیگار می خوام!